تنهایی دنیا در غم مادر

ساخت وبلاگ

عزیزان ؛ مادری داشتم که برای تربیت فرزندانش بصورت مجدانه برای بندگی خدا و عشق به اهل بیت (ع) تا شب عیدنوروز 1399 کوشا بود.

در طول حیات عمرم به جزء ارتحال حضرت امام خمینی رحمت الله علیه ، به علت پر مهری مادرم (حتی سوگ پدر در کودکی) غمی را درک نکردم حال چندصباح عمر باقی مانده را باید در این تنهایی دنیا با غم فقدان مادر سر کنم .

فانی بودن دنیا همین بس که عزیزان مان بدون هیچ مقاومتی شادروان به سوی رحمت جاودان الهی تسلیم می شوند.

خاطره : در نوجوانی از مادرم پرسیدم که بعد از رحلت پدرم ما هر روز عصر بر سر خاک او می رفتیم چرا الان کمتر شده و به چند نوبت در سال رسیده است ... مادرم در پاسخ خوابی را تعریف فرمودند؛ بعد از مدتی که هر روز به بهشت زهرا می رفتیم ، در خوابی دیوار سفیدی را دیدم که پنجره کوچک داشت از همان پنجره آن سوی دیوار را مشاهده کردم که فضای سرسبز و بسیار زیبا داشت یک حلقه از مردان سفید پوش در حال گفتگو و خنده بودن در بین آنان پدر شما نشسته بود او را صدا زدم و پدر شما کنار پنجره آمد با اصرار به او گفتم می خواهم بیایم اینجا ، پدرتان گفت؛ بعداً می آیی ولی الان برگرد خانه که بچه ها کوچک هستند و به شما احتیاج دارند و ... بعد از خواب خیالم راحت شد که جاش خوبه و راضی است و ...  ما نیز جسم نازنین مادرم را در قبر پدرم به حاک سپردیم.

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) ...
ما را در سایت السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaharisefato بازدید : 190 تاريخ : پنجشنبه 4 ارديبهشت 1399 ساعت: 3:14